سکوت در آیات قرآن مجید
در دو مورد از آیات قرآن مجید مسأله سکوت به عنوان یک ارزش والا مطرح شـده است.
1-
در داستان حضرت مریم(س) در آن لحظات طوفانى که درد سخت زائیدن به او دست داد و او را از آبادى به بیابان خشک و خالى کشاند، غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود، مخصوصاً از این که نوزادش متولّد شود و رگبار تهمتهاى مردم بى ایمان متوجّه او گردد تا آنجا که تقاضاى مرگ از خدا کرد; در این هنگام ندائى شنید که به او دستور مى دهد: غمگین مباش، پروردگارت از پائین پاى تو چشمه آب گوارائى جارى ساخته (و درخت خشکیده خرما به فرمان او به بار نشسته است) ... از آن غذاى لذیذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هرگاه انسانى را دیدى و از تو توضیح خواست با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته ام و امروز با احدى سخن نمى گویم (سوره مریم، آیات 23 تا 26) «روزه سکوت» ـ حدّاقل ـ در آن امّت یک عمل الهى بود.
البتّه روزه سکوت در شریعت اسلام به خاطر تفاوت شرایط زمان و مکان تحریم شده و در حدیثى از امام سجّاد، علىّ بن الحسین
(ع) مى خوانیم
«وَصَوْمُ الْصُّمْتِ حَرامٌ; روزه سکوت حرام است!»
وسائل الشّیعه، جلد 7، صفحه 390، باب تحریم صوم الصمت.
در حدیث دیگرى نیز از امام صادق(ع) مى خوانیم: «وَلاصَمْتَ یَوْماً اِلَى اللَّیْلِ; روزه سکوت از صبح تا به شب در اسلام وجود ندارد!»
وسائل الشّیعه، جلد 7، صفحه 390، باب تحریم صوم الصمت.
البتّه یکى از آداب صوم کامل در اسلام این است که انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان باطل حفظ کند همان گونه که چشم و گوش را باید از آلودگى به گناه محافظت کرد.
امام صادق(ع) مى فرماید: روزه تنها از غذا و نوشیدنیها نیست (مگر نمى بیند که) مریم گفت: من براى خداوند رحمان روزه اى نذر کرده ام; یعنى، سکوت را، بنابراین هنگامى که روزه هستید زبانهاى خود را حفظ کنید و چشمان خود را (از گناه) ببندید!»
نورالثّقلین، جلد 3، صفحه 332
به هر حال، از مجموع آیه و روایاتى که در تفسیر آن آمده اهمّیّت سکوت و ارزش آن ظاهر مى شود.
2-
در آیه 10 سوره مریم اشاره دیگرى به اهمّیّت سکوت دیده مى شود.
در داستان «زکریّا»(ع)
«هنگامى که مژده تولّد حضرت «یحیى»(ع) در آینده نزدیک به او داده شد در حالى که هم خودش پیر و ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند تقاضاى نشانه اى کرد، و به او وحى شد که: نشانه تو آن است که سه شبانه روز تمام در حالى که زبانت سالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت (تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مى کند)
درست است که در این آیه تحسین یا مذّمتى از سکوت نیست، ولى همین اندازه که آن را به عنوان یک آیت الهى براى «زکریّا» قرار داد دلیل بر این است که ارزش الهى دارد.همین معنى در سوره آل عمران، آیه 41 نیز آمده است
.
سکوت در روایات اسلامى
1 ـ در زمینه تأثیر سکوت در تعمیق تفکّر و استوارى عقل، از رسول خدا(ص)نقل شده که فرمود:
« هنگامى که مؤمن را خاموش ببینید به او نزدیک شوید که دانش و حکمت به شما القا مى کند، و مؤمن کمتر سخن مى گوید و بسیار عمل مى کند، و منافق بسیار سخن مى گوید و کمتر عمل مى کند.»
بحارالانوار، جلد 75، صفحه 312.
2
ـ از امام امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «بسیار خاموشى برگزین تا فکرت زیاد شود، و عقلت نورانى گردد، و مردم از دست (و زبان) تو سالم بمانند!» میزان الحکمه، جلد 2،صفحه 1667، شماره 10825
4 ـ از بعضى از روایات استفاده مى شود که یکى از مهمترین عبادات سکوت است; از جمله، در مواعظ پیامبراکرم(ص) به ابوذر مى خوانیم: « چهار چیز است که تنها نصیب مؤمن مى شود، نخست سکوت است که سرآغاز عبادت مى باشد ...»
میزان الحکمة، مادّه صمت، حدیث 10805.
5
ـ از علىّ بن موسى الرّضا(ع) روایت شده: سکوت نه تنها از اسباب علم و دانش است، بلکه راهنما به سوى هر خیر و نیکى است; فرمود: « سکوت درى از درهاى دانش است، سکوت محبّت مى آورد، و دلیل و راهنماى همه خیرات است.» اصول کافى، جلد 2، صفحه 113
6-
یکى از آثار مثبت سکوت، آراسته شدن به زیور و قار است. همان گونه که در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم: «اَسکوت لباس وقار برتو مى پوشاند و مشکل عذر خواهى را از تو بر مى دارد!» غرر الحکم، شماره 1827.
ضرورت به سخن گفتن
آنچه درباره اهمّیّت سکوت و آثار سازنده و مثبت آن در تعمیق تفکّر آدمى و جلوگیرى از اشتباهات و مصون ماندن از انواع گناهان و حفظ شخصیّت و ابهّت و وقار، و عدم نیاز به عذر خواهى هاى مکرّر و مانند آن آمد، به این معنى نیست که سخن گفتن همه جا نکوهیده و مذموم باشد، و انسان از همه چیز لب فرو بندد، چرا که این خود آفت بزرگ دیگرى است.
على(علیه السلام)
فرمودند: « نه سکوت دانشمند سودى دارند و نه سخن گفتن جاهل.» نهج البلاغه، کلمات قصار.
خداوند از آنها که مى دانند و آگاهى دارند پیمان گرفته که در برابر انحراف ها، کجروى ها، ستم ها و حق کشى ها، و سمپاشى هاى دشمنان سکوت نکنند و با منطق و بیان گرم و مستدل خود نور هدایت و حق و عدالت در دل ها بپاشند (و هرکس نسبت به آنچه مى داند هر قدر کم باشد دانشمند است و مسؤول) همان طور که افرادى که از مسائل آگاهى کافى ندارند نباید با دخالت نارواى خود مردم را به گمراهى بکشانند، آن «سکوت» و این «سخن» هر دو بدبختى زاست.
نعمت بیان به صورت بزرگترین نعمت در سوره الرّحمن بعد از نعمت آفرینش انسان شمرده شده است، و یکى از بزرگترین افتخارات نوع بشر داشتن زبان گویا و قدرت بر تکلّم است.
بسیارى از عبادات بزرگ مانند نماز، مراسمى از حج، تلاوت قرآن و اذکار، به وسیله زبان انجام مى شود:
امر به معروف و نهى از منکر، تعلیم علوم واجبه، ارشاد جاهل، تنبیه غافل، و راهنمایى به سوى حقّ و عدالت، و بسیارى از شؤون تعلیم و تربیت به وسیله زبان انجام مى گیرد; هیچ دانشمند و صاحب فکرى نمى گوید در این گونه موارد باید سکوت کرد. آنچه مایه بدبختى انسان و بازداشتن او از تهذیب نفس و سیر و سلوک الى اللّه است سخنان اضافى و به اصطلاح «فضول الکلام» است; بنابراین، باید از هرگونه افراط و تفریط در این مسأله شدیداً پرهیز کرد.
وظیفه انسان های صالح در شرایطی که حق به کشتارگاه کشیده می شود. باطل ها را بکوبند تا همه چیز در سکوت خاتمه پیدا نکند.
همانطور که در بیانات رهبر معظم انقلاب می خوانیم :
«
شما ببینید خون مطهر حسین بن على (ع) در کربلا در غربت بر زمین ریخته شد؛ اما بزرگترین مسؤولیتى که بر عهده ى امام سجاد (ع) و زینب کبرى (س) قرار گرفت، از همان لحظه ى اول این بود که این پیام را روى دست بگیرند و به سرتاسر دنیاى اسلام آن را، به شکلهاى گوناگون، منتقل کنند. این حرکت براى احیاء دین حقیقى و دین حسین بن على و آن هدفى که امام حسین براى آن شهید شد، یک امر ضرورى و لازم بود. البته اجر الهى براى امام حسین محفوظ بود؛ مى توانستند او را در بوته ى سکوت بگذارند؛ اما چرا امام سجاد (ع) تا آخر عمر - سى سال بعد از او، امام سجاد زندگى کردند - در هر مناسبتى نام حسین، خون حسین و شهادت اباعبداللَّه را مطرح کردند؛ آن را به یاد مردم آوردند؟ این تلاش براى چه بود؟ بعضى خیال مى کنند این کار براى انتقام گرفتن از بنى امیه بود؛ در حالى که بنى امیه بعدها از بین رفتند. امام رضا (ع) که بعد از آمدن بنى عباس است، چرا به ریّان بن شبیب دستور مى دهد مصیبت نامه ى اباعبداللَّه را در میان خودتان بخوانید؟ آن وقت که بنى امیه نبودند؛ تارومار شده بودند. این کار براى این است که راه حسین بن على و خون او عَلَم و پرچم حرکت عظیم امت اسلام به سوى هدفهاى اسلامى است؛ این پرچم باید سرپا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدایت کرده است.» (دیدار خانواده معظم شهدا، جانبازان و آزادگان استان همدان 16 / 04 / 1383)
امام سجّاد علىّ بن الحسین(ع) در این باره سخنى دارد، که حقّ مطلب را بخوبى ادا فرموده است.
شخصی از آن حضرت پرسید: آیا سخن گفتن افضل است یا سکوت؟ امام (ع) در جواب فرمود:
«
هـرکدام از این دو آفـاتى دارد، هرگاه هر دو از آفـت در امـان باشد، سخن گـفتن از سکوت افضـل است، عرض شد اى پسـر رسول خدا چـگونه است این مطـلب؟ فرمود: این به خاطر آن است که خـداوند متعال، پیامـبران و اوصـیاى آنـها را به سـکوت مبعوث و مأمور نکرد، بلکه آنها را به سخن گفتن مبـعوث کرد،هرگز بهـشت با سـکوت به دست نمى آید، و ولایت الهى با سکوت حاصل نمى شود، و از آتش دوزخ با سـکوت رهـایى حاصـل نمى شود، هـمه اینها بـه وسـیله کـلام و سخـن به دست مى آیـد، مـن هـرگز مـاه را با خورشـید یکـسان نمى کنم، حـتّى هـنگامى که مى خواهى فضـیلت سـکوت را بـگویـى با کـلام آن را بیان مى کـنى و هـرگز فـضـیلت کــلام را با سـکوت شــرح نمى دهـى!» بحارالانوار، جلد 68، صفحه 274.
اضطرار
به سکوت
مراد از ستایش سکوت در آیات و روایات اسلامى، باز داشتن از پرگویى و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاى اضافى و غیر لازم است وگرنه در بسیارى از موارد، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سکوت، حرام مسلّم است.
هدف از سکوت مبارزه با انبوه فضول کلام و سخنان اضافى و بى هدف، و احیاناً بى معنى یا گناه آلود است.
ممارست بر سکوت سبب مى شود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشى آن بکاهد و به این ترتیب به جائى مى رسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند.
منظور از سکوت، سکوت مطلق نیست بلکه منظور
اضطرار به کم سخن گفتن یا به تعبیر دیگر،خاموشى، در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بى محتوا و مانند آن است.
به همین دلیل، در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم:
«
کسى که سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان مى شود; و کسى که خطا و لغزشش فراوان گردد، حیاء او کم مى شود; و کسى که حیائش کم شود، پرهیزگارى اش کم مى شود; و کسى که ورعش کم شود، قلبش مى میرد; و کسى که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مى شود!» نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 349
در جایی دیگر امیر المومنین می فرمایند: « سخن مانند دارو است، اندکش مفید و کثیرش قاتل است!»
غرر الحکم، شماره 2182.
امام باقر علیه السلام فرمود: شیعیان ما بى زبانند (کم گوی و گزیده گویند
)اصول کافى ج : 3 ص : 175 روایة 2
در طول تاریخ، خصوصا شیعه، به دلایل شرایط سیاسی و اجتماعی دورانها مراتب مختلفی از مساله سکوت را می توان برشمرد.
در کتاب تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری آمده است:
از جمله مسائل مربوط به خلافت امیرالمومنین(ع) که در نهج البلاغه مطرح شده، سکوت و مداراى آن حضرت و فلسفه صبر و سکوت ایشان است. مقصود از سکوت، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است، و الا على از طرح دعوى خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خوددارى نکرد. امیر المومنین(ع) از این سکوت به تلخى یاد مى کند و آنرا جانکاه و مرارت
بار مى خواند:
«
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم , استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم , گلویم فشرده مى شد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم»
سکوت على سکوتى حساب شده و منطقى بود نه صرفا ناشى از
اضطرار وبیچارگى , یعنى او از میان دو کار بنا به مصلحت یکى را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود, براى او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که بواسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند، شهادت آرزوى على بود و اتفاقا درهمین شرایط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابوسفیان فرمود:
«
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست مى دارد » نهج البلاغه , خطبه 5, على با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من ازترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن .
حضرت على خود تصریح مى کند که سکوت من حساب شده بود، من از دو راه آن
را که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم. « در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستى قیام کنم یا بر تاریکیى کور صبر کنم، تاریکیى که بزرگسال در آن فرتوت مى شود و تازه سال پیر مى گردد و مؤمن در تلاشى سخت تا آخرین نفس واقع مى شود، دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است پس صبرکردم در حالیکه خارى در چشم و استخوانى در گلویم بود.» (نهج البلاغه , خطبه 3 )
ابن ابى الحدید در شرح خطبه شقشقیه نقل مى کند :
سکوت و مدارا در برخى شرائط بیش از قیامهاى خونین نیرو و قدرت تملک نفس مى خواهد. مردى را در نظر بگیرید که مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت است، هرگز به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بیمش مى لرزد، اوضاع واحوالى پیش مى آید که مردمى سیاست پیشه از موقع حساس استفاده مى کنند و کار را بر او تنگ مى گیرند تا آنجا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار مى گیرد و او خشمگین وارد خانه مى شود و با جمله هائى که کوه را از جا مى کند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار مى دهد و مى گوید: پسر ابوطالب چرا به گوشه خانه خزیده اى؟ تو همانى که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمى ضعیف سستى نشان مى دهى , ایکاش مرده بودم و چنین روزى را نمى دیدم
.
على خشمگین از ماجراها از طرف همسرى که بى نهایت او را عزیز مى دارد این چنین تهییج مى شود، این چه قدرتى است که على را از جا نمى کند، پس از استماع سخنان زهرا با نرمى او را آرام مى کند که: « نه، من فرقى نکرده ام، من همانم که بودم، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا را قانع مى کند و از زبان زهرا مى شنود:
حسبى الله و نعم الوکیل .
در این زمینه حدیثی از امـام صـادق (ع ) روایت شده که فرمود:
« در حـکـمـت آل داود (کـتـاب زبـور) اسـت کـه: بـر عـاقـل لازمـسـت کـه بوضع زمان خود آشنا باشد، سر گرم کار خود بوده، زبانش را حفظ کند.» اصول کافى ج : 3 ص : 178 روایة :20
منابع:
1
- بیانات رهبر انقلاب
2-
اخلاق در قرآن- آیت الله مکارم شیرازی- جلد اول
3-
تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری- سید سعید روحانی جلد اول
نوشته شده در یکشنبه 87/10/29ساعت
3:12 صبح توسط مضطر|
نظرات ( ) |