..: اضطرار :..
معروفترین معروفها چهارده معصوم و اولیاء و انبیاء هستند و منکرترین هم جبهه مقابل اینهاست . از امام صادق پرسیدند معروفی که بالاتر از آن نیست کدام است ؟ حضرت فرمودند : وجود مقدس امیرالمومنین (ع) . پرسیدند منکری که بالاتر از آن نیست ؟ پاسخ دادند : آنهایی که برحضرت ظلم کردند و حق را گرفتند و مردم را بر علیه حضرت اهرم کردند ؛ اینان بالاترین منکرانند. کسی که مضطر به پرستش خدا باشد مضطر به ولی نیز خواهد بود ، بدون او نمی تواند تشخیص حرکت در مسیر ظلمانی یا نورانی را بدهد ؛ وقتی انسان در هر فعل خود اعم از پرستش فردی و جمعی مشارکت و حضور خود را ببیند ، مضطر به ولایت الهیه می شود . حجت و ولی کسی است که دین از شوون اوست و ولایت او طریق تولی و بندگی است . این درجات در افراد متفاوت است . گاه انسان فقط می گوید من خالق دارم و دیگر تکلیفی را احساس نمی کند . اما گاه می گوید من خالق و صانع دارم او رب و ولی من است من باید بدانم او از من چه می خواهد لذا همین که به این توجه و درک رسید ، مضطر به ولی می شود ؛ در همه شوون حیات ، خود را محتاج ولی می بیند و در هر نگاه خود را مضطر به حجت می داند چرا که فقط ولی الله است که حامل ولایت الهیه است و مقام عصمت دارد . پس به میزانی که تولی انسان توسعه می یابد اضطرارش به حجت نیز گسترش پیدا می کند . اساساً نمی توان با کسی که به اضطرار نرسیده تفاهم کرد مگر اینکه او قدم به قدم به اضطرار برسد . کسی که به وسعت رسیده و فهمیده که باید به طرف خدا برود و این نیاز در او پیدا شده و او را بی قرار کرده و به طرف حجت می رود و با کمترین برهان تسلیم می شود و با کمترین علامت می فهمد ، چون مضطر است . ولی کسی که این وسعت در او شکل نگرفته و اضطراری ندارد نیازی هم به جحت و ولی ندارد . به همین جهت است که انبیا و حجج الهی از برهان های پیچیده برای هدایت انسانها استفاده نمی کنند بلکه انسان را به خودش ارجاع می دهند و تدریجاً احساس فطری را که در او قرار داده اند را زنده می کنند . اساس اگر در درون ما تعلق به خدای متعال و ابدیت قرار داده نمی شد دعوت به معاد و ابدیت اصلاً معنا نداشت ؛ پس سرمایه در ما هست و ما تعلق به ابدیت داریم وبه همین دلیل است که از مرگ می ترسیم . انبیاء نیز همین تعلق به ابدیت را به اشتیاق به مرگ تبدیل می کنند و راه را برای بشر نشان می دهند . لذا برخی فرموده اند : نقطه آغاز حرکت این است که انسان ابتدا به اندازه وجودی خود پی ببرد و بفهمد که باید تا کجا رود . کسی که خودش را در حد دنیا می بیند به ولی کاری ندارد ، البته بدون ولایت نمی ماند ولایت طاغوت بر او مستولی می شود . اما وقتی وسعت پیدا کرد و راهش را طولانی تر از دنیا دید و تشخیص داد که هر نگاه و حرکت او در این عالم ، انعکاسی دارد طبیعی است که مضطر می شود . ادامه دارد ..