..: اضطرار :..
نهضت عاشورا به عنوان « گذشته سرخ» و اعتقاد به مهدویت و انتظار به عنوان «آینده سبز» عامل پویایی شیعه در طول تاریخ بوده است. نگاه مثبت به آینده تاریخ عامل پویایی و زنده بودن یک مکتب است. این حرکت باید آگاهانه و از روی معیار های پیامبر(ص)،و اهل بیت (ع) باشد که در این مسیر عدالت، دانش، عبودیت و عشق به خدا حرف اول را می زند. " وَ جَعَلنا بَینَهُم وَ بَینَ القُرَی الَّتی بارَکنا فیها قُرًی ظاهِرَةً وَ قَدَّرنا فیَها السَّیرَ سیروا فیها لَیالیَ وَ اَیّاماً امنینَ " (سبا آیه18) در بین آنان و آبادیهایی که به آنها برکت بخشیده بودیم، آبادیهایی آشکار قرار دادیم و در میان آنها سیررا مقدر داشتیم ؛ شبها و روزها با ایمنی کامل در آنها سیر کنید. در روایت از امام صادق(ع) آمده است که قراء در این آیه، اهل بیت می باشد ومنظور از قرائ ظاهره ، فرهیختگان مشرب اهل بیت(ع) که مردم از علوم و احوال ایشان بهره مند و مطلع می شوند. در این مسیر ائمه وظیفه داشتند برای رساندن امانت الهی به دست مهدی موعود حرکتی داشته باشند واین بار را یک قدم به جلو ببرند و قریه ای که در این بین نقش تعیین کننده ای دارد همان منزلی است که سید الشهدا(ع) در آن قرار دارد یعنی در کربلا ؛ حضرت در کربلا این بذر را کاشت تا به موقع امام زمان (ع) برداشت کند. «القائم منا اذا قام طلب بثار الحسین »امام زمان (ع)قیام میکند ومطالبه خوناباعبدالله را خواهد کرد. و ما شیعیان که به روایت امام صادق(ع) جزیی از ایشان هستیم و از باقی مانده طینت ائمه خلق شده ایم با ذکر صلوات بر امام حسین تعجیل در نصر ایشان را در قیام صاحب الزمان طلب می کنیم . « اللهم صل علی سیدی و مولای الحسین الشهید صلوة تعجل بها نصره و ترفع بها ذکره » همه ائمه یک نور واحد هستند ولی در هر عصر و زمان جلوه های مختلفی می کنند که متناسب با شرایط همان زمان است . برای آخرالزمانی ها این امتیاز وجود دارد که همه چهارده نور را یک جا دارند و فیض می برند. " نورٌ علی نور " (نور آیه 35) د راین میان سه نور برجسته وجود دارد : حضرت امیر المومنین (ع)، حضرت سید الشهدا(ع) و حضرت صاحب الزمان (ع). خط سیر امامت اگر با حضرت امیر(ع) آغاز شود به امام حسین(ع) و از او به امام زمان(ع) خواهد رسید و کسانی که همراهی با کاروان داشته باشند در این مسیر که شبانه روزی است و توقفی ندارد گمراه نخواهند شد و در امنیت کامل خواهند بود. خط سیر ائمه اطهار، در امتداد حرکت انبیا می باشد . چنانچه در زیارت وارث می خوانیم : « السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله ، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله ، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله ، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله ، السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله » یعنی نباید امام حسین (ع)را مجزا در نظر گرفت چرا که او وارث همه انبیای گذشته است . لذا ایمان به حرکت انبیای قبل نیز باید جز اعتقادات و باورهای قلبی ما باشد . همانطور که در صفات متقین آمده است : " وَالَّذینَ یُومِنونَ بِما اُنزِلَ إلَیکَ وَ ما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ بِالأخِرَةِ هُم یوقِنونَ " (بقره آیه 4) کسانی که ایمان می آورند به آنچه به تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده و به آخرت یقین دارند . همه انبیا و ائمه منتظر بوده اند زیرا حرکتی که بدون انتظار قائم صورت گیرد ابتر است . عاشورا انتظار را تشدید، تعمیق و تاکید می کند . ادامه دارد .... امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرمایند : « اوقفنی علی مراکز اضطراری » خدایا مرا به مرکزها و ریشه های اضطرار و بیچارگیم واقف کن . در زیارت عاشورار آمده است: « أسأل الله الّذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفة أولیاءکم و رزقنی البراءة من أعدائکم أن یجعلنی معکم.» یا درباره اصحاب حضرت آمده : «بذلوا محجهم دون الحسین(ع)» کسانی که خونشان را مقابل حسین (ع) فدا کردند. خودشان را جلو انداختند و او را خواستند و همراهی کردند، بعد هم پیشاپیش او قدم گذاشتند و یار او شدند، این معیت و جلوداری ( پیش مرگی) همه در این مقدمات ریشه و سهم دارند. آنچه این اضطرار و عجز را مشخص می کند ، ظهور بلا و هجوم بلاست . آن قدر تیغ بلا بر سرت می کشند و بر دلت مصیبت می بارند ، که از خودت فارغ شوی و بر او تکیه کنی و با او ، به سوی او گام برداری . این اضطرار و این توسل و تضرع و اعتصام و چنگ زدن ، باعث عصمت ونجات از آفت هاست و همراه معرفت و ایمان و تقوا ، می تواند حتی هنگام عجز ، تو را راه ببرد . بلا و عجز و اضطرار و اعتصام ، از عنایت های او هستند و سالک را از محدودیت و محرومیت می رهانند و آرمان های انسان را به گونه ای دیگر محقق می سازند ، که بتواند با رنج ، راحت باشد ؛ نه آن که در راحتی و رفاه ، رنج تحول و مرگ و درد جدایی را داشته باشد . حضرت امام حسین(ع) در دعای عرفةشان میفرمایند: خداوندا، یقین را در قلبم جای ده و آن را بر رأی (تصمیم) و امر (عمل)ام غالب گردان. تصور می کنیم آنهایی که از اباعبدالله(ع) بریدند و روبهروی او ایستادند، همان کسانی نبودند که برای او نامه نوشتند، او را خواستند، و با او پیمان بستند؛ چرا! همان ها بودند که عهد بستند ، اما بعد عوامل دیگری مانع میشود. ضرورتهای زندگی حائل میشود بین آنها با ولیّ. حال این ضرورت، ضرورت محبت زنی، یا ضرورت دریافت پولی، یا رسیدن به پست و مقامی است. از خود تا خدا پایی دیگر می خواهد و مرکبی دیگر می طلبد و این مرکب ، مرکب بلا و عجز و اضطرار است ؛ چون ، راه آن جا آغاز می شود ، که تو تمام می شوی ! و این شروع مبارک و آغاز تمام ، برای کسی است که در عجزش خدا را یافته و با عجز ، به یاس گرفتار نشده و با او ، به سوی او راه افتاده است . اگر به این وسعت برسی و دل از دنیا بیرون بفرستی ، یعنی اگر دل بزرگ تو از دنیا بیرون برود ، پس تو ، پیش از مرگ مرده ای « موتوا قبل ان تموتوا » را اطاعت کرده ای . این گونه ، تو به تمامیت وجود خود و به تمامیت غایت و هدف و به تمامیت سلوک و راه خود خواهی رسید . وقتی که اهداف بلندی را طالب باشی خواه ناخواه مقدماتش را فراهم میکنی ؛ راهی است سخت که مردان راه را به فریاد آورده « آه من قله الزاد و بعد الطریق » چون با تمامی کوششی که تو حتی در حد عصمت بکنی فریادت از «قلّت الزاد» (اندک بودن توشه) و «بعد الطّریق» (دوری راه) بلند است، هم خوف ربّ را دارند و هم خوف روز مجازات را. ولی مرکبی دارد در عجز ؛ و راهواری دارد در اضطرار ! با او ، تا او ، راهی نیست . راه ، آن جا آغاز می شود ، که تو ، تمام می شوی . و این پاداش کسانی است ، که به سیر او دل داده اند و بر او تکیه کرده اند . و اینجاست که طمأنینة شان «بذکرالله» است . منبع : کتاب نامه های بلوغ تالیف استاد علی صفایی سخنرانی استاد علی صفایی حائری. شب دوم محرمالحرام 1373 ... ادامه در مرتبه اول که سعادت خواهی است ، اگر انسان به این توجه رسید که توانست ادامه وجود و ارتباط خودش را با عالم ببیند و خوشی خودش را هم بخواهد، محتاج به انبیا می شود . گام دیگر این است که انسان به جایی می رسد که حب ولی را پیدا می کند و دیگر دنبال حب و کمال خودش نیست در اینجا فرد تلاش می کند طبق خواسته محبوب عمل کند . · در اصول کافی در باب اضطرار الی الحجه از ابی عبدالله(ع) سوال می شود : چگونه رسالت انبیا را اثبات می کنید ؟ · یونس بن یعقوب از امام صادق(ع) روایت دارد : مردی از اهل شام و کلام خواست با امام مباحثه کندامام او را به هشام بن حکم ارجاع داد. از او پرسید : آیا خدای متعال نسبت به خلق و مخلوقاتش مهربان تر است و مصالح آنها را می خواهد یا خودشان ؟ پاسخ داد : خدای متعال پرسید : مگر خدای متعال برای اینها چه کرده ؟ گفت : حجتی برای آنها قرار داده است . آنگاه پرسید : این حجت کیست ؟ جواب داد : رسول خدا . هشام پرسید: پس از رسول خدا ؟ گفت : کتاب و سنت . در ادامه هشام گفت : در قرآن اختلاف می شود آنچه که جای اختلاف در او نباشد و سخنش روشن باشد ؟ اینجا مرد شامی سکوت کرد ! این روایت گویای نیاز به انبیا واثبات و لزوم وجود خلیفه خداوند بر روی زمین است که هر انسانی اگر به فطرت خود رجوع کند و حجاب هایی را که مانع فهم او می شود را کنار زند قطعا به الزام و اضطرار به ولی خواهد رسید معروفترین معروفها چهارده معصوم و اولیاء و انبیاء هستند و منکرترین هم جبهه مقابل اینهاست . از امام صادق پرسیدند معروفی که بالاتر از آن نیست کدام است ؟ حضرت فرمودند : وجود مقدس امیرالمومنین (ع) . پرسیدند منکری که بالاتر از آن نیست ؟ پاسخ دادند : آنهایی که برحضرت ظلم کردند و حق را گرفتند و مردم را بر علیه حضرت اهرم کردند ؛ اینان بالاترین منکرانند. کسی که مضطر به پرستش خدا باشد مضطر به ولی نیز خواهد بود ، بدون او نمی تواند تشخیص حرکت در مسیر ظلمانی یا نورانی را بدهد ؛ وقتی انسان در هر فعل خود اعم از پرستش فردی و جمعی مشارکت و حضور خود را ببیند ، مضطر به ولایت الهیه می شود . حجت و ولی کسی است که دین از شوون اوست و ولایت او طریق تولی و بندگی است . این درجات در افراد متفاوت است . گاه انسان فقط می گوید من خالق دارم و دیگر تکلیفی را احساس نمی کند . اما گاه می گوید من خالق و صانع دارم او رب و ولی من است من باید بدانم او از من چه می خواهد لذا همین که به این توجه و درک رسید ، مضطر به ولی می شود ؛ در همه شوون حیات ، خود را محتاج ولی می بیند و در هر نگاه خود را مضطر به حجت می داند چرا که فقط ولی الله است که حامل ولایت الهیه است و مقام عصمت دارد . پس به میزانی که تولی انسان توسعه می یابد اضطرارش به حجت نیز گسترش پیدا می کند . اساساً نمی توان با کسی که به اضطرار نرسیده تفاهم کرد مگر اینکه او قدم به قدم به اضطرار برسد . کسی که به وسعت رسیده و فهمیده که باید به طرف خدا برود و این نیاز در او پیدا شده و او را بی قرار کرده و به طرف حجت می رود و با کمترین برهان تسلیم می شود و با کمترین علامت می فهمد ، چون مضطر است . ولی کسی که این وسعت در او شکل نگرفته و اضطراری ندارد نیازی هم به جحت و ولی ندارد . به همین جهت است که انبیا و حجج الهی از برهان های پیچیده برای هدایت انسانها استفاده نمی کنند بلکه انسان را به خودش ارجاع می دهند و تدریجاً احساس فطری را که در او قرار داده اند را زنده می کنند . اساس اگر در درون ما تعلق به خدای متعال و ابدیت قرار داده نمی شد دعوت به معاد و ابدیت اصلاً معنا نداشت ؛ پس سرمایه در ما هست و ما تعلق به ابدیت داریم وبه همین دلیل است که از مرگ می ترسیم . انبیاء نیز همین تعلق به ابدیت را به اشتیاق به مرگ تبدیل می کنند و راه را برای بشر نشان می دهند . لذا برخی فرموده اند : نقطه آغاز حرکت این است که انسان ابتدا به اندازه وجودی خود پی ببرد و بفهمد که باید تا کجا رود . کسی که خودش را در حد دنیا می بیند به ولی کاری ندارد ، البته بدون ولایت نمی ماند ولایت طاغوت بر او مستولی می شود . اما وقتی وسعت پیدا کرد و راهش را طولانی تر از دنیا دید و تشخیص داد که هر نگاه و حرکت او در این عالم ، انعکاسی دارد طبیعی است که مضطر می شود . ادامه دارد .. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَِّحیم " اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ " « نمل . آیه 62» آیا آن کیست که دعای مضطر را اجابت می کند و گفتاری را بر طرف می سازد و شما مسلمانان را جانشینان زمین قرار می دهد . آیا با وجود خدای یکتا ، معبودی هست ؟! چه کم است اندرز گیری شما . خدا وقتی دعا را مستجاب می کند که داعی ، به راستی او را بخواند ، نه اینکه در دعا رو به خدا کند و دل به اسباب ظاهری داشته باشد و این وقتی صورت می گیرد که امید داعی از همه اسباب ظاهری قطع شده باشد ، یعنی بداند که دیگر هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند گره از کارش بگشاید ، آن وقت است که دست و دلش با هم متوجه خدا می شود ، اگر انسان به این مرحله برسد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است . در بعضی روایات این آیه تفسیر به قیام حضرت مهدی (عج) شده است. بدون شک منظور ازاین تفسیر منحصر ساختن مفهوم آیه به وجود مبارک مهدی (ع) نیست، بلکه یکی از مصداق های روشن آن وجود مبارک ایشان است که در آن زمان که همه جا را فساد گرفته باشد ، درها بسته شده ، کارد به استخوان رسیده ، بشریت در بن بست سختی قرار گرفته و حالت اضطرار در کل عالم نمایان است ، در آن هنگام در مقدسترین تقطه روی زمین دست به دعا بر می دارد و تقاضای « کشف سوء » می کند و خداوند این دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانی او قرار می دهد و به مصداق « و یجعلکم خلفا الارض » او و یارانش را خلفای روی زمین می کند. برداشت از تفسیر المیزان و نمونه
از خدایی که مرا به واسطة شناخت شما و دوستانتان گرامی داشت، و برائت (دوری) از دشمنانتان را روزیم فرمود، درخواست دارم که مرا در دنیا و آخرت همراه شما قرار دهد.
« بذکر الله تطمئنّ القلوب »
به یاد خدا دلها آرامش مییابد.
از اینجا اضطرار به انبیا شروع می شود و انبیای درجه به درجه او را رشد می دهند تا جایی می رسد که فانی در خدا می شود و دیگر خود و سعادت ابدیش برای او مطرح نیست ، بلکه ولی خدا را بیش از سعادت خود دوست می دارد . این تعلق عامل حرکت و تبعیت از ولی می شود که البته این مرحله اخلاص است؛ اینجاست که فرد را حرکت می دهند و به او نشان می دهند که او بیش از دنیاست و بیش از دنیا می تواند لذت ببرد .
این قدم اول است یعنی انسان را از دنیا فارغ می کنند و نه حس و نه عقل نمی توانند راه صحیح راه به او نشان دهند .
این فرد هم اضطرار به ولی دارد اما اضطرار او با فرد قبلی فرق دارد او ولی را برای بهشت می خواهد اما این برای عبادت و پرستش .
موضوع حب عوض می شود که درجه اش بالاتر است . بهشت مرتبه نازله ولایت الهیه است اما اینجا خود ولی الله را می خواهد نتیجه این تعلق رسیدن به بهشت است و نتیجه تعلق به قرب به ولی خداست .
می فرمایند : اگر کسی اینها را قبول نکرده دیگر با ما همراه نیست . چنین انسانی دنباله رو انبیا نمی شود . اگر او خلق کرده حتما بین خودش و این عباد هم یک واسطه هایی گذاشته که آنها را به مصالح شان رهنمون می سازند.